دوست عزیز نگاهی به طبیعت می اندازم و چیزی که قابل ستایش تو باشد نمیابم پس ناچار به قلبم رجوع میکنم و آن را با خنجر محبت میشکافم و قطره خونی را به عنوان سلام تقدیمت می نمایم امیدوارم که پذیرا باشی
ای که درفصل خزانم دیده ای بارنگ زرد این زمستانم نبین من هم بهاری داشتم
دوستت دارم عاشقانه تا ابد یادت همیشه توی قلبم هست بهترینهارو برات میخوام
انان که خاک را به یک نظر کیمیا کنند ایا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند
آخر یه روز دق میکنم فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو
شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو
تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من
من ولی سرزنش می شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون میکنی فقط به خاطر من
من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا میکنی فقط به خاطر من
من دل و رسوا میکنم فقط به خاطر تو
از خوبیات کم میکنی فقط به خاطر من
رشته رو محکم می کنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم میکنی فقط به خاطر من
من خودم رو گم میکنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش میکنی فقط به خاطر من
شب رو فراموش میکنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم میزنی فقط به خاطر من
دنیا رو بر هم میزنم فقط به خاطر تو
یه روز می شم بی آبرو فقط به خاطر تو
قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام یه روز می ری سفر فقط به خاطر من
خیره می شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من
جملت به یادم می مونه فقط به خاطر تو
تو من و بیرون میکنی فقط به خاطر من
قلبم رو ویرون میکنم فقط به خاطر تو
میگی از سنگ دلت فقط به خاطر من
یه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتی عاشقی بسه فقط به خاطر من
دنیا واسم یه قفسه فقط به خاطر تو
می ری سراغ زندگیت فقط به خاطر من
من می سوزم تو تشنگیت فقط به خاطر تو
تو میگی عشق یه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شکایته فقط به خاطر تو
میگیری از من فاصله فقط به خاطر من
دست میکشن از هر گله فقط به خاطر تو
تومیگی از اینجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد میشی از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز میکنی برای من قفط به خاطر من
من میشینم به پای تو فقط به خاطر تو
نیستی کنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمی تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو یادت نمیاد فقط به خاطر من
دلم کسی رو نمی خواد فقط به خاطر تو
می گذری از گذشته ها فقط به خاطر من
می رم توی نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها می ذاری فقط به خاطر من
من خودم رو جا میذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتی بی جواب فقط به خاطر من
یه عمر میکشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شکسته می دونم فقط به خاطر من
منم یه خسته می دونی فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدی فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو
من و آوای گرمت را شنودن
بدین آوا غم دل را زدودن
از اول کار من دلدادگی بود
ولیکن شیوه ی تو دل ربودن
گرفت از من مجال دیده بستن
همه شب بر خیالت در گشودن
قرار عمر من بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبایی فزودن
غم شیرین دوری بر من آموخت
سخن گفتن غزل خواندن سرودن
من و شب های غرببت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن نا غنودن
چه خوش باشد غم دل با تو گفتن
وزان خوشتر امید با تو بودن
میگن هرگز آسمان به زمین نمیرسه! میگن افق فقط به خاطر خطای دید بوجود میاد!
یه روز تو ساحل نشسته بودم.به دریا نگاه میکردم. صاف و آرام بود. لاجوردی آسمان در دل دریا خودنمایی میکرد. آفتاب هم میدرخشید و قطرات دریا را برای اقامتی آسمانی به بالا فرا میخواند. نسیم خنکی میوزید و صدای امواج کوچک دریا موسیقی متن این تصویر آبی رنگ مقابل من بود.
هیچ وقت آسمان به زمین نمیرسد.
پیش خودم گفتم چرا از دور که به آب نگاه میکنی همیشه آبی رنگ هست. چرا همیشه تو نقاشیها باید رنگ آب را آبی کشید اما وقتی که آب دریا یا کلا آب را در مشت بگیری هیچ رنگی نداره؟
به این فکر میکردم که چند شب پیش که آمدم کنار دریا هیچ نسیمی نمیوزید و آسمان پر از ستاره بود اما دریا مواج بود، البته نه مواجی که خرابی به بار بیارد!
به این فکر میکردم که چرا وقتی ابرهای سیاه در آسمان هست دریا اینقدر خشمگین هست و خودش را به این طرف و آنطرف میکوبه!؟
اما زمانی که هوا آفتابیست و خورشید خانم در دل آسمان هست، دریا اینقدر ساکت و آرام و زیباست؟
همین حین کسی از کنارم گذشت و داشت شعری از حافظ میخواند که مثل اکثر شعرهای حافظ مضمونی از عشق و عاشقی داشت!
عشق. علاقه شدید قلبی، بیش از اندازه کسی را دوست داشتن! آنقدر دوست داشتن که آدم از خودش هم بگذره! دگرخواهی و.............!
این فکرها از ذهنم میگذشت و نگاهم معطوف دریا بود.
چه رابطهای میتواند بین دریا و آسمان باشد؟ چه رابطهایست که آسمان زیبایی خودش را به دریا میبخشد و دریا از اینکه آسمان غمگین میشود به تلاطم و ناراحتی میافتد؟
عشق. تنها عشق است. آره رابطه بین آسمان و دریا چیزی جز عشق نیست. وقتی آسمان پر از ستاره است، دریا از شدت زیبایی آسمان تقلا میکند تا خود را به بالا بکشد. جزر و مد تصور ذهنی ماست ،چیز دیگهای هست که دریا بالا و پایین میپرد. وقتی آسمان را ابرهای سیاه و غمناک دربرمیگیرد، دریا میغرد چون تاب اشکهای آسمان را ندارد.
و آسمان نعره میزند چون دریا را متلاطم میبیند. عشق را از دریا و آسمان میتواند آموخت. آن رنگش را میدهد تا دریا زیبا شود و این یکی وجود خود را میدهد. هریک برای زیبا شدن آن یکی در تلاش هستند. هرکدام از خود میگذرند تا دیگری بهتر باشد. هیچکدام طاقت دیدن غم همدیگر را ندارند و همیشه هم از همدیگر دور میمانند اما خود را وقف هم میکنند!
باید عشق را از دریا و آسمان آموخت که هر لحظهشان نشانی از عشق حقیقی را نمایان میکند حتی غروب خورشید داغ در دل دریای سرد!
هنوزم در پی اونم که اشکامو روی گونم با اون دستای پر مهرش کنه پاک و بگه جونم
نکن گریه منم اینجام بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای منم ای وای تو رو میخوام
توی سرمای زمستون رو بخار پشت شیشه
اسمتو نوشتم اما می دونم بی تو نمیشه
***
می دونم که با تو بودن یه هوای دیگه داره
این دل عاشق و تنها طاقت دوری نداره
***
همه ی شعرامو خوندم که تو برگردی دوباره
آخه این دلم به جز تو هیچ کسی رو دوست نداره
***
کاش می شد خاطره هامون دوباره مثل همیشه
تازه شن تو فصل سرما رو بخار پشت شیشه
***
هنوزم دلخوش و شادم به شمردن دقایق
که یه روز بیای کنارم اینه آرزوی عاشق
نمیدونستی میمیرم بی تو بدون چشات
رفتی از برم
نمیدونستی که دلم بسته به ساز صدات
آرزومه که میدونستی که من میمیرم برات
عاشقم هنوز
نمیخواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم
گفتی من میرم
تو میخواستی بری تا فرداها گل خوشگلم
برو راهی نیست تا فردا ها از آب و گلم
سفرت بخیر
اگه میری از اینجا تک و تنها تو یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور
سفرت بخیر
برو گرشکشتی ز من میتونی دوباره بساز
از دلی شکسته نا امید خسته تو باز غرووور
تو بازم غرووور
میمیرم برات
نمیخوام بیای
نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی
نمیخوام ازت
نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی
عاشقم هنوز…