اکنون باغ بهارزده ، باغ جان گرفته از نفسهای مسیحایی بهار دلها رمضان پربرکت خدا، آسمان را می نگرد که گاه به رگباری کوتاه از ابرهای رحمتی که به دست نسیم از راه می رسند ، اشک در آیینه چشمانش جوانه می زند.

اکنون بهار حیات آخرین رمضان ، آخرین نوازش ها را بر سر باغ می کشد. آخرین نفسهای مسیحایی را در او می دمد. دیری نخواهد پایید که وقت خداحافظی فرا رسد، شاید هم اکنون فرارسیده است و همین بغضی بر گلوی باغ می نشاند، دل آسمان می گیرد و باران اشک می بارد و از گوشه چشم برگها و شاخه ها جاری می شود. یاد اعجاز سبز بهار رمضان ، دل باغ را به وجد می آورد ، جهان نشاط می گیرد ، آسمان به قرار می رسد و خورشید گیسوان طلایی اش را بر شانه های باغ می افشاند. اینک صدای رودخانه که با دهانی کف آلود به مستی آواز سر داده و سرودخوانان می گذرد ، در فضا طنین انداز است.

جویبار با چراغهای حباب بر سر می رود که به رودخانه بپیوندد. به رودخانه که یاهوکشان سرود سر داده است : «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش» اکنون آخرین روز بهار رمضان است و یاد خداحافظی ، دلهایمان را بی قرارانه در قفسه تنگ سینه هایمان به تپش درآورده است.

 

امشب آخرین یشتها ، گاثه ها ، سفرها ، سوره ها ، دعا ، کلمات مقدس ، نیایش ها و غزلها در اشتیاق دریا خوانده خواهد شد. امشب دل بی قرارمان یک بار دیگر اشک خواهد بارید و از آن حضور بیکران برای یک مهمانی دیگر وعده خواهد گرفت ؛ وعده ای سبز ، برای ضیافت بهشتی ، ضیافت دوست..

سحر فردا یکی یکی از خانه ها بیرون خواهیم زد ، روزه داران چون دانه دانه دانه های زلال باران ، در کوچه ها به هم خواهند رسید. در خیابان های شهر جاری خواهند شد و در میدان بزرگ مصلا ، در فضایی به وسعت فطرت و آفرینش ، بازگشت به سرشت نخستین را، در خیزابه ای بلندقامت خواهند بست و وصال آن یگانه اقیانوس بیکران را شراب تکبیر سر خواهند کشید. خدایا! فطر از فطرت است و فطرت ما را به اولین روز آفرینش برمی گرداند. آنگاه که جبریل را فرستادی ، تا از خاک زمین مشتی برگیرد و تو خمیره آدم را در بین طائف و مکه به 40 روز سرشتی ،

آفریدگارا تو مرا آفریدی تا نامهای تو را یاد بگیرم ، و تو را به هزار و یک نام مقدس فرابخوانم و با یاد و نام تو صدای عاشق تو را جاودان بر گنبد گیتی مکرر بدارم.

خدایا ، مهربانا ، پروردگارا ، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی ، رهایم نکردی.

بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی ، تا سر و تن ، دل و جان ، و خویشتن خویش را در بارش باران های رحمت تو ، باران های رحمت رمضانی ات ، از هرچه آلودگی و سنگینی و گردوغبار ، بشویم و پاک کنم.

تو مرا به مهمانی ات فراخواندی ، تا در برابر نگاهت ، در حضور باشکوه و مهربانت ، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات ، دوباره به یاد فطرتم ، خود خود خودم بیفتم ، از وابستگی ها ، دلبستگی ها ، شبکه رکودآور روزمرگی ها ، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را ، در آن اعماق در آن انتها بیایم و در آن سویدای دلم ، با فطرت نخستینم ، با آینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم ، به نماز فطر تو بیایم.

خداحافظ ای ماه زلال بارانی ، ای ماه نسیم های بهشتی ، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری ، ای ماه زمزمه های حیدری ، خداحافظ ای ماه طلوع ، اشراق ، نور و رهایی ! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من ، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند

پیامک های عید

می تونی چشماتو ببندی و منو تو ذهنت تصور کنی؟
…تونستی؟…
به شما تبریک می گم! شما ماه رو دیدید! عید سعید فطر مبارک
big hug

با فرا رسیدن عید سعید فطر امشب همه ی اصفهانی ها در اقدامی عجیب بیرون از خانه خوابیدند تا فطریه ی خود را نپردازند!!!!!
rolling on the floor

به دلیل استقبال بی نظیر شما روزه داران عزیز, عید فطر به تعویق افتاده و ماه رمضان تا یک ماه دیگر تمدید گردید!
peace sign

کجایی؟؟ همه دارن رو پشت بوم دنبالت میگردن آخه ماه من میخوان ببینن فراد عیده یا نه
love struck

عید فطر مبارک. الان جلوی آینه بودم ماه رو دیدم.
batting eyelashes

با تمام شدن ماه رمضان در های رحمت خدا بسته خواهد شد. لای در نمونی!
drooling

همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم… چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه…

به غضنفر میگن تو که روزه نمی گیری، چرا سحری می خوری؟ می گه نماز که نخونم،... روزه که نگیرم... سحری هم نخورم؟ بابا مگه من کافرم؟
laughing

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم… یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟
sad

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم… اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یکماه ی خود را در رمضان، از این به بعد هم حفظ کنیم. (آمین).

داغ دل

سلام دوستان عزیزتر از جانم 

 

این روزها تنهایی بدجور امانم را بریده 

 

حسرت داشتنش خوابم را برچشمان حرام کرده بود 

 

اما حالا که بعداز عمری گشتن یافتمش 

 

ارزو میکنم تنهای تنها بودم 

 

چون من طاقت دیدن اشکاشو ندارم و اون نمیفهمه 

وقتی تو گریه میکنی

وقتی تو گریه میکنی
ثانیه شعله ور میشه
گر میگیره بال نسیم
گلخونه خاکستر میشه
وقتی تو گریه میکنی
ترانه ها بم تر میشن
شمعدونیا میترسنو
آیینه ها کمتر میشن
وقتی تو گریه میکنی
ابرای دل نازک شب
آبی میشن برای تو
ستاره ها میسوزنو
مثل یه دست رازقی
پرپر میشن به پای تو

وقتی تو گریه میکنی
غمگین میشن قناریا
بد میشه خوندن براشون
پروانه ها دلگیر میشن
نقش و نگار میریزه از
رنگین کمون پراشون
وقتی تو گریه میکنی
وقتی تو گریه میکنی
وقتی تو گریه میکنی

بی نشان

  239

باز هم حال و هوای بودن تو

مرا از خود بیگانه می سازد

و به یاد همه لحظات آبی رنگ

شاید هم سرخ

شاید هم سبز

که با هم داشته ایم

به زیر مهتاب می نشینم

و تفالی می زنم به لسان الغیب

" گر می فروش حاجت رندان روا کند

ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند

مارا که درد عشق و بلای خمار کشت

یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت

عیسی دمی کجاست که احیای ما کند"

چمدانم را بسته ام

برای سفری طولانی

همه کوله بارم

اندکی بی مهری

خرده ای سنگدلی

و پاره ای هرزگی ست

فکر می کنم

هم اینها برای سفر از پیش تو کافی ست

و برای نهان کردن همۀ چیزهایی

که هیچکس نباید بداند

مهربانی هایم را

می بوسم

و همراه صبوری بی انتهایم

و عاشقی ترک خورده ام

می گذارم لب طاقچۀ عادت

تا از یاد من و تو و دنیا برود

میروم ودر خیابانهای بی انتهای شب قدم می زنم

و می اندیشم به حرف های آخرت

که بی مقدمه بر پیکره احساسم فرود آمد

و تلخی چشمانت

و حقارت بی پایانم برای خواستن تو؛

اشک هایم دوباره سرازیر می شود

کم کم شروع می کنم به زمزمه کردن آهنگ یادگاری ات

"پی اسم تو می گشتم، ته یه فنجون خالی

دنبال یه طرح تازه یه تبسم خیالی

فنجون های لب پریده، قهوه های نیمه خورده

من و عشقی که واسه همیشه مرده"

و فکر می کنم

به گمانم تو راست گفتی

من بی اندازه دوستت داشتم

بیش از توان تو برای دل سپردن

و انگار زخم زدنت بهترین تدبیری بود

که اندیشیدی برای رفتنم

که تو آزادی و

من آزاده

...

مهتاب هنوز در آسمان می درخشد

و من به کوله بار جدیدم می اندیشم

که مرا به ناکجا خواهد برد/؛

تقدیم به طنازم

کاش تو دنیا دو رنگ گل وجود داشت قرمزو سفید

قرمزها مال تو ؛ سفید مال من

که اگر تو منو فراموش کردی

گل های قرمزت پر پر بشه

ولی اگر من تو رو فراموش کردم

گل های سفید کفنم بشه...

محاکمه عشق…

جلسه محاکمه عشق بود
و قاضی عقل ،
و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود
یعنی فراموشی ،
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی
ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید
حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند !
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟
قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند
و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم .
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم…

تفسیر عشق

 
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید

?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟


دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

 
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟

 
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم


ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

,
صدات گرم و خواستنیه،

,
همیشه بهم اهمیت میدی،

,
دوست داشتنی هستی،

,
با ملاحظه هستی، 

 

بخاطر لبخندت،


دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد


متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت


پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون 

 

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟


نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم


گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم  

گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم  


اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه که نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم


عشق واقعی هیچوقت نمی میره


این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه"