مرغ عشق

تو مرغ عشقی در جانم آشیانه گرفتی             هزار گلشن دل را به یک ترانه گرفتی                    مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم               در این خرابه ندانم چگونه  خانه گرفتی

 

من آن کبوتر پروازی ام که دام نبودم                   مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی

 

چگونه نام وفا می بری که از ره یاری                  به یاد ما ننشستی سراغ ما نگرفتی

 

هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد             میان آزم بال مرا چرا نشانه گرفتی

 

 

 

 

 

ناگفته ها

در دل شب دعای من گریه ی بیصدای من

بانگ خدا خدای من به خاطر تو بود و بس

پاکی لحظه های من گریه ی های های من

گوهر اشکهای من به خاطر تو بود و بس

این همه بی پناهیم این همه سر به راهیم

این همه بی گناهیم غصه به جان خریدنم از همه کس بریدنم زخم زبان شنیدنم به خاطر تو بود و بس

 به خاطر تو بود و بس رو به خدا نشستنم نذر و دخیل بستنم

سوز من و گداز من اشک من و نیاز من به خاطر تو بود و بس به خاطر تو بود و بس

ساحل

نمی دونم چی بگم...هنوزم موندم که این چه سرنوشتی بود که داشتم

 یادم میاد همیشه بهم می گفت:"دوستت دارم و تا آخر عمرم باهات

 می مونم..."

عاشق دریا بود روی ماسه های دریا با هم قدم می زدیم سرمو می ذاشتم

 روی شونه هاش می گفت:"تو نباید هرگز از من دور بشی چون اون وقته

 که من بمیرم..."


همیشه روی ماسه ها 2تا قلب عاشقونه می کشید و می خندید
و

 می گفت:"آهای مردم گوش کنین من تار موی این رو به همه دنیا

 نمی دم..."

خدایا...می گفت:"واسه تو مثل یه رفیقم که تا آخرش باهات میام..." و اون

موقع ها چه نقشه های که واسه فرداهامون نمی کشیدیم...

می گفت:"می خوام عشقمون ساده و پاک بی ریا باشه...دست همو

 بگیریم و بریم یه جای که هیشکی نباشه و هیچکس نتونه ما رو از هم جدا

 کنه...بریم یه جا که من باشم و تو دریا می خوام تاا همیشه پیش تو و دریا

بمونم... اونجا کسی نمی تونه ما رو از هم جدا کنه...

افسوس که اون کسی که ما رو از هم جدا کرد چیزی نبود جز اونچه که اون

 عاشقش بود...آره دریا ما رو از هم جدا کرد دریا قلبمونو از هم جدا کرد...

خدایا نمی دونم چیکار کنم...توی یک چشم به هم زدن آب دریا همه ی

خاطراتمونو و عشقمونو که همه ی زندگیم بود رو ازم گرفت فقط این میون

یه دل موند تو ماتم دوری از اون و ندیدن و نبودنش...

وقتی یادم میاد چطور اون دم آخر چی به روز عشقم اومد آتیش

 می گیرم...همه ی نگاش به من بود....کاری از دستم بر نمی یومد ابنو

 می دیدم که لای موجها دنبال دستام می گرده ولی من نتونستم کاری

بکنم...

می دونم که لای موجها هنوزم دنبال دستام می گرده ای خدا خودت نگاه

 کن دریا با دلم چه کرده!...

دریا باهات یه حرفی دارم می خوام یه چیزی بهت یگم ولی می دونم که

واسه گلایه دیرهووو از خدا می خوام با اینکه دلمو شکستی ولی هیچوقت

 خدا عشقتو ازت نگیره...

تو که می دونستی اون این همه عاشق من بود و نمی تونست دور از من

بمونه چرا از من گرفتیش؟؟؟

اون عاشق من بود تو رو هم دوست داشت اگه پیش من بود نمی ذاشتم از

 تو دور بشه ولی تو کاری کردی که تا همیشه من تنها بمونم...نارفیقی

کردی که عشق منو کردی نشونه

بازم اشکالی نداره من هنوزم یکی رو دارم اونم خداست که هنوزم با من

 هست ...خدای من خیلی مهربونه خیلی....

گلایه هایم

بر سر شهر دلتنگیم نگاهم را زیارت کن...

 

نگاه پر نیازم را به چشمانت تو دعوت کن...

 

تو می گفتی اگه رفتم حلالم کن...برو باشد

 

ولی شبها اگر دیدی بد آهنگ است بدان من گریه می کردم

 

از این دنیا دلم تنگ است...

 

من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم...

 

ببین یک خواهشی دارم؟!!!...مرا در خود کمی حل کن...

 

نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن...

گریه نکن گلم

گریه نکن گلم ، من دل نازکم

- کی گریه نکنه عزیزم ؟

کودک درونم !

- می دونی دلم چی می خواد ؟

بستنی !!

-نه ! دلم می خواد بغلت کنم ! تو رو نه ها ! کودک درونتو ! منم نه ها ! کودک درونم !

هان؟

گریه نکن گلم ، من دل نازکم

- کی گریه نکنه عزیزم ؟

کودک درونم !

- می دونی دلم چی می خواد ؟

بستنی !!

-نه ! دلم می خواد بغلت کنم ! تو رو نه ها ! کودک درونتو ! منم نه ها ! کودک درونم !

هان؟

کفش هایم کو؟

MIADGAH IS THE BEST

کفش هایم کو ؟!

دم در چیزی نیست

لنگه کفش من این جاها بود !

زیر اندیشه ی این جا کفشی !

مادرم شاید این جا دیشب

کفش خندان مرا، برده باشد به اتاق

که کسی پا نتپاند در آن

هیچ جایی اثر از کفشم نیست

نازنین کفش مرا درک کنید

کفش من کفشی بود

کفشستان !

و به اندازه ی انگشتانم معنی داشت ...

پای غمگین من احساس غریبی دارد

شست پای من از این غصه ورم خواهد کرد

شست پایم به شکاف سر کفش ، عادت داشت ...!

نبض جیبم امروز

تند تر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب

کوپن مرغش باطل بشود ...

جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق

که پی کفش ، به کفاش محل خواهد داد

« خواب در چشم ترش می شکند »

کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود

سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود

« یاد باد آن که نهانش نظری با ما بود »

دوستان ! کفش پریشان مرا کشف کنید !

کفش من می فهمید که کجا باید رفت

که کجا باید خندید

کفش من له می شد گاهی

زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی

توی صف های دراز

من درین کله صبح ، پی کفشم هستم

تا کنم پای در آن

و به جایی بروم

که به آن « نانوایی» می گویند !

شاید آنجا بتوان ، نان صبحانه فرزندان را

توی صف پیدا کرد

باید الان بروم ،... اما نه !

کفش هایم نیست ! کفش هایم ... کو ؟!

بهای عشق

در پی یک گل سرخ می روم رو به خدا

می روم تا کهکشان زیر باران بهار

یک نفر داد به دستم گل سرخی زیبا

من زدم لبخندی !

- قیمتش سی گل مریم باشد

و لبخندم خشکید و لبم شد تشنه

در پی یک گل سرخ می روم بالاتر  آنجا یک نفر است که گلی دارد در دست

من به او گفتم: گل سرخت زیباست

گفت: قیمتش صد گل شب بو باشد

- من ندارم هیچ.

باز هم می روم در پی یک گل سرخ بالاتر

باغبانی آنجاست  می روم تا باغش  می روم به سویش

- گل سرخت چند است

- قیمتش یک لبخند  تو چه می پردازی؟!

یادت باشه

روزها گذشت من خیلی تغییر کردم باورم نمیشه که دیگه به هیچیو هیچکس وابسته نیستم.

چیزی که آرزوشو داشتم...مسیر زندگیمو عوص کردم

یه چیزی رو توی این مدت فهمیدم که آدما لیاقت عشق آشکار رو ندارند به هیچکس نباید گفت عاشقتم.